گفتم:حیف این همه زیبایی نیست که هر نگاه هرزه ای بهش باشه؟
گفت:اخه...میدونی...چیزه...حجاب خوبه ها...نارحت نشی...ولی به من نمیاد...
گفنم:مگه قراره بهت بیاد؟حجاب میکنیم که زیبایی ها پوشیده بشه..نه که به زیبایی هامون اضافه بشه
گفت:اخه عادت کردم به این مدلی پوشیدن...نمیتونم محدود باشم...تازه گرمم میشه
گفتم:به نظر خودت عاقلانه اس؟عادت کردی؟
گفت:اخه خیلیای دیگه گناهایی میکنن که گفتنش هم خوب نیست...حالا من با این یه لاخه مو میرم جهنم؟
گفنتم:اصلا مقایسه درستی نیست که این طوری به خودت مجوز گناه میدی نگاه نکن به کوچیک بودن گناه ،نگاه کن به بزرگی کسی که ازش سرمیپیچی
عادت کردن که نشد دلیل...فردای قیامت میخوای به حضرت زهرا بگی عادت کردم؟از حضرت زینب و رقیه شنیدی که غصه داشتن بی روبنده بردنشون بین شام و مجلس یزید؟
حالا ما دم از عادت و سختی و گرمای چی میزنیم؟
ساکت فقط نگاهم کرد..فکر کنم حضرت زهرا بهش نظر کرد...