امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
گروهی از مومنان به مسافرت رفتند در مسیر راه آبشان تمام شد
و سخت تشنه شدند. بطوری که کنار جاده رفتند و خود را به
(ریشه های درخت که کمی رطوبت داشت) می چسبانیدند..
و آماده مرگ شدند. دراین میان پیرمردی که لباس سفید بر تن داشت
نزد انها آمد و گفت "برخیزید.. باکی برشما نیست برای شما آب
آورده ام" آنها برخاستند و از آب نوشیدندو سیراب شدند..
سپس به آن پیرمرد گفتند" تو کیستی خدا تو را رحمت کند؟" او گفت
من از جنیان هستم که با رسول خدا (ص) بیعت کرده ام..
من از رسول خدا شنیدم فرمود: "مومن برادر مومن چشم او
و راهنمای او است. پس شما نباید در حضور من تباه گردید.
(بلکه با حضور اسلام که درمیان شماست.
با همیاری همدیگر را ازتباهی حفظ می نمائید..)