شبى گشتم مقیم گلشن قم
سحر چون گل شكفتم با تبسّم
بلى چون گل شود با گل مقابل
در او لطف و صفا یابد تجسّم
چه گلزارى كه مى روبد نسیمش
غبار محنت و رنج و تألُّم
چه بانویى كه در اوصاف ذاتش
زبان را نیست یاراى تكلُّم
یگانه دختر باب الحوائج
گرامى خواهر سلطان ِ هشتم
مپوش از آستان فاطمه چشم
اگر دارى از او چشم ترحّم
بر این در هر كه ساید روى اخلاص
بفردوسش بود حقِّ تقدّم
زهى معصومه كاندر زهد و عصمت
كند مریم در این مكتب تعلّم
نگهبانند كشور را دو گوهر
فروزان تر ز مهر و ماه و انجم
از آن مردم ز قم جویند حاجت
كه قم شد كعبه حاجات مردم
«رسا» در وصف گلهاى نبوّت
كند طبع خدا دادش تَرنُّم
بخاک آستانش دادخواهان
نهاده رخ پى عرض ِ تظلّم
یكى تابان چو خورشید از خراسان
دگر رخشان چو ماه از وادى قم
قاسم رسا
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3